Tuesday, June 28, 2005

من با تو چه ....هی بخورم

آخه ای بلاگ من با تو چه ...هی بخورم. کسی میتونه ما رو راهنمایی کنه چه جوری این صفحه رو تنظیم کنیم که راحت باشه و همه مستکبرین ایکس پی دار و مستضعفین نودو هشتی ببیننش، ما هم از این عکسها و لینکهای قشنگ توش بذاریم، تورو خدا از این راهنمایی های پیچیده هم نکنید ها؛ حال و حوصله ندارم. یه چیزی تو مایه هایه این می خوام
Simple blogging for idiots!!!!!!!!

آقا به خاک سیاه نشستم

این بهروز جون نتونست ویزاش رو بگیره بره واسه خودش یه گهی بشه و قراره همون آقایی که بود بمونه. فلذا ما هم باید شروع کنیم به اقدامات طرح دوم که بر مبنای نرفتن بهروز طراحی شده تا شاید یه جوری از دست این اهواز خلاص بشیم. وگرنه باید این لباس شلمبرژه ای رو از این صفحه محو کنیم. از اون طرف از این کشور آرزوها هم باید دست بکشیم. شانس برنده شدن تو لاتاری گرین کارد از گرفتن ویزاش بیشتره. با این وضع زیاد هم نمیشه روش حساب کرد. اگه کسی پیشنهادی داره اعلام کنه. راستی کسی دوست سال بالایی رو ندیده. این طرفدار احمدی نژاد بود، الانم فکر کنم یخچالش رو گرفته رفته تو صف وام یه میلیونی.

Saturday, June 25, 2005

تحلیل غلط عَبدی یا عَبد تحلیل در پیتی می دهد

بد نیست تا این نوشته ها نرفته پایین تحلیل غلط منو از انتخابات با عنوان من یک روشنفکر با کلاس هستم ببینید.

و اما انتخابات

میشه لیست بلندی از دلایل شکست همه بویژه اصلاح طبان و هاشمی در انتخابات آورد. از اون چیزی که دوست سال بالایی نوشت در مورد نیاز مردم و اون موقع به نظر من کمی مسخره اومد تا تمام اشتباهات اصلاح طلبان بویژه کثافت کاری های شورای شهر قبلی که نقطه شروع اضمحلال جبهه اصلاحات بود. مرور و تحلیل این لیست برای تمام کسانی که می خوان روزی دوباره این مملکت رو هم زمان آباد و آزاد ببینند لازمه و خوب زمان کافی هم وجود داره. تا اتتخابات شوراها میشه نشست و نگاه کرد. نشست و فکر کرد چرا احمدی نژاد انتخاب شد. البته این خیلی سخت نیست. سخت اینه که جبهه روشنفکری باید راه شفاف و بهتری رو به مردم ارائه کنه تا بتونه نظر اونها رو جلب کنه ـ اونم زمانی که قیمت نفت در آسمانهاست و هر کسی می تونه با بذل و بخشش اون خودش رو محبوب القلوب کنه

تف تف عجب دست فرمونی داشت این احمدی نژاد

یه روزی یه عَبدی داشت توی خیابون انتخابات می رفت و هی می گفت تف تف، عجب دست فرمونی داشت این احمدی. یکی پرسید چته. عبد گفت رفتم رای بدم، دیدم احمدی می خواد با یه تریلی هیجده چرخ توی یه کوچه شش متری دور بزنه. گفتم بابا احمدی جون نمیشه.احمدی گفت میشه. اصرار کردم که نمیشه. احمدی گفت اگه شد چی. گفتم بیا .... توی دهن من. تف تف عجب دستفرمونی داشت.!

Tuesday, June 14, 2005

من یک روشنفکر با کلاس هستم

خواننده ناشناس و پروپا قرص ما گفته که اونایی که احساس روشنفکری و با کلاسی می کنند به معین رای می دهند و به نظر ایشان احمدی نژاد یا رضایی بهترین هستند. اگه از این فرض بگذریم که ایشون شوخی می کنند اول توصیه می کنم جواب امیر به اظهار مشابه رو بخونید. اما بعد نظر خودم. آقا درست روزی که ما تقریبا به این نتیجه رسیدیم که اصلا رای بدیم و به معین هم رای بدیم یکی میاد این حرف رو می زنه. اول اینکه کدام دلیل نشون می ده کسانی که می خوان نشون بدن با کلاس و روشنفکر هستند می خوان به معین رای بدین. شاید واقعا با کلاس و روشنفکر هستند مثل من.! از این نویسنده سوال می کنم واقعا اینطور فکر می کنید.؟ ولی من فکر می کنم دوره این حرفها گذشته. مردم فکر میکنن و تصمیم می گیرن. دیروز یه نفر یه چیزبا مزه تعریف می کرد. می گفت پیر مردی سوار اتوبوس شد و به جای بلیط از این کارتهای انفاقی شهردار احمدی نژاد نشون داد و نشست. بهش گفتم که خوبه دیگه اتوبوس مجانی سوار میشی . حتما به احمدی نژاد رای میدی. گفت نه به معین رای میدم.! اینو نگفتم که برای معین تبلیغ کنم چون اینبار برخلاف سال هفتادو شش اونقدر به کاری که می کنم اطمینان ندارم و حتی هنوز تصمیم قطعی برای رای دادن نگرفتم که بخوام کسی رو هم به رای دادن به معین تشویق کنم ولی می خوان بگم دیگه مردم رو نمیشه خر کرد. اینبار هر کسی جز معین برنده بشه به خاطر این نیست که مردم قبولش دارن. من با قاطعیت می گم که اکثزیت مردم نظر معین وحتی نظرات رادیکال تر رو قبول دارن ولی خیلی ها به این باور رسیدن که رای دادن چیزی رو عوض نمیکنه. اما من چرا تصمیم گرفتم رای بدم.؟ وقتی نشستم خوب فکر کردم. احساسات رو کنار گذاشتم و تنفر رو از خودم دور کردم دیدم توی این سالها خیلی اتفاقا افتاده. درسته اکبر گنجی ها و عبدی ها رفتند زندان، سعید حجاریان رو ترور کردند، دانشجوها رو کتک زدند ولی امروز همشون دارن از اون دری وارد میشن که خاتمی وارد شد. میشه اصلاحات رو همینجا رها کرد و منتظرموند تا یکی بیاد کمک یا منتظر موند مردم خونشون به جوش بیاد و دوباره همه چیز رو بریزن به هم ولی اینها با اینکه آسون تر به نظر ولی به همون اندازه بی فایده تر هم هستند. تا وقتی تغییرات در درون مردم اتفاق نیفته چیزی عوض نمیشه. همین روشنفکر شدن یا حتی اداش رو در آوردن هم کمک میکنه تا مفاهیمی جا بیفته. تا دوسال پیش کمربند ایمنی بستن به نظر خیلی ها مسخره بود و پلیس هم نمی تونست مردم رو وادار کنه ولی وقتی زمینه اش آماده شد قانون فقط در نقش یک کاتالیزور فرهنگ مردم رو عوض کرد. در زمینه سیاست هم همینه. امروز خیلی چیزها جا افتاده. حتی محسن رضایی هم می خواد به مردم آزادی بده. و این یعنی همه پذیرفتن آزادی حق مردمه . فقط نمی خوان بهشون بدن. در حالی که هشت سال پیش آزادی یه جرم محسوب می شد. و من نمی خوام راهی رو که اومدم نصفه بذارم.

Monday, June 13, 2005

آقا ما نمی ریم درس خارج

این دوره بساز- آنر1ای ما عقب افتاد. خواهران و برادران اماراتی هم داران با فرهنگ ما انس می گیرند. این همونجایی که ما به عنوان یک ایرانی باید بهش افتخار کنیم. چون تونستیم فرهنگمون رو صادر کنیم. حالا باید فکر کنم که رای بدم یا نه. اگه بخوام رای بدم فقط معین اونم نه به خاطر خودش که به خاطر مشارکت.
میگه می زنیم به سلامتی کرم خاکی نه به خاطر کرم بودنش که به خاطر خاکی بودنش! حالشو ببر.

1- BUILD-IT

Sunday, June 12, 2005

و این هم عکسهای نشاط فوتبالی

http://www.villagephotos.com/pubbrowse.asp?folder_id=1360814

جواد هم شلمی شد

مژده به دوستانی که در جلسه کوه مربوط به سور جواد حضور داشتند و اسمشون تو لیست سور بخورها هست. آقا جواد هم قطعا شلمی شد و باید خرج کنه. نظرتون در مورد رستوران نارون چیه. یه صدوپنجاه تومنی تو خرج بیفته بسه دیگه.؟

آقا ما داریم می ریم درس خارج

البته با اینکه خیلی فرق نمی کنه ولی همون درس خارج حوزه نیست. شانس که نباشه اینه دیگه. همه غربزده شدند مای بدبخت که اسممون هم بد در رفته عربزده و عقربزده شدیم. توی این شرکت ما هیچ وقت شانس نیاوردیم انگلیس و کاناداش رو مردم میرن.ما هم برای دوره باید بریم برق آلستوم و ستارخان. خیلی که پیشرفت کنیم این جهنم. لیست سوغاتی های درخواستی تون رو بنویسید.

پیام من به مناسبت راهیابی تیم ملی فوتبال به جام جهانی

من به دلیران تیزپرواز تیم ملی فوتبال که با شکست دشمن بحرینی مشت محکمی به همه جا کوبیدند و همای سعادت را به آسمان کشورمان پرواز دادند و صاحب ماهان را در راه رسیدن به ریاست جمهموری کمک کردند و نه تنها به جام جهانی راه یافتند بلکه قهرمان مشت زنی هم گشتند تبریک می گویم. به جوانانانی که خاتمی عزیز را ضایع نکردند.به جوانانانی که خشتک استکبار جهانی را به سرش کشیدند. به ..... (این قسمت به خاطر مسایل اخلاقی سانسور می شود. ما را جو گرفت و فحش بد به استکبار دادیم). جوانانانی که با انتخاب کاندیدای مورد نظر خود دوباره مقام اول مسابقات مشتزنی را به دست خواهند آورد. ای جوانانان من شما را به مشارکت فعال در انتخابات دعوت می کنم هر چند خودم چون نیستم شرکت نمی کنم.
به هیچ کس مربوط نیست من چرا این مزخرفات رو نوشتم وبلاگ خودمه هر . ... بخوام توش می خورم. چطور هر خری میتونه پیام بده من که کلی آقا هستم نمی تونم.؟ تازه حیف که اخلاقیات بدجوری منو محدود کرده وگرنه می خواستم مطلبی با عنوان دادن یا ندادن.: مساله اینست بنویسم. البته در مورد انتخابات بود.

و اما فوتبال

دیدید جوانانان ما چه کردند. دیدید تلویزیون آهنگ خارجی پخش کرد.دیدید همه نامردهای انتخاباتی و حتی همه نامزدها فوتبال دوست شدند. دیدید دید دید دید دیدید دید دید دید.

سلام به دوست سال بالایی

آقا یا خانم اگه جزوات دکتر اخروی رو می خواهید با آدرس زیر تماس بگیرید. شاید بتونم براتون پیدا کنم.
daliraslb@yahoo.com
در مورد اندازه فونت که گفتین ریزه دو تا راه برای حلش هست. اندازه تکست رو توی مرورگرتون تست کنید. اگه سایز کوچک هست درستش کنید اگه نه که یه مشکل دیگه هست. من که با چند تا کامپیوتر چک کردم خوب بود. در این صورت سی دی ویندوز رو توی کامپیوتر بگذارید و اکسسبیلتی رو نصب کنید و مگنیفایر رو باز کنید و از اون استفاده کنید. تاهم دیر نشده برید چشم پزشک. شما کور شدید.

مرد مومن (احتمالا مرد) ما اگه می خواستیم مالزی درس بخونیم که تو همین جا می خوندیم. اگه دستت به آمریکا و کانادا میرسه یه خبر به ما بده.

ضمنا من اینجا اعلام می کنم ایهالناس من نمی تونم فارسی انگلیسی با هم بنویسم بابا فونت ها قاطی می شن.

راستی اگه شما توی اون سفر بودید احتمالا از موجودات ماقبل تاریخ متعلق به هفتادو یک یا قبل تر هستید که اکثر اونا متقرض شدند. اون خانومه هم اسمش ایده بود.
در مورد عید نوروز هم بگم که اون موقع عمه خانومم فوت کردند و من اصلا توی حس و حال اینترنت و تبریک و این حرفها نبودم. به هر حال عیدتون مبارک..
در آخر.: تو شخصیت محیط زیستی.؟ به من میگی مامولک؟ تو میخای با من به روحانیت اهانت کنی؟ تو میخای منو تحریک کنی که برم به اون اون کار رو بکونم که اونجوری بشه.؟ ای سوسک برو و بمیر. با لهجه حسنی بخون.

و از پیام تسلیت شما ممنون. حرفتون درسته و غم انگیز.

کلاس با سرعت کارفرما

امروز توی کلاس کلی وقت آزاد پیدا کردم چیز بنویسم. خوب وقتی کلاس با سرعت کارفرمایی برگذار بشه همینه دیگه. خلاصه که کلی مزخرف نوشتم. بخونید و حالشو ببرید.

Wednesday, June 08, 2005

ک در زبان ترکی

راستی یادم افتاد دیتابیس شما رو درمورد ک در زبان ترکی به روز بکنم حتما قبلا غوپن فیزیش دوحتور اچبر ایحسان تراختور رو شنیدید. حالا میککه هم کشف شده که همون متکاست واینجا ک جای ت نشسته برعکس اغلب جاها این ک هستش که نوشته نمیشه ولی خونده میشه.

هفتاد درصد مردم جوانان را تشکیل می دهند

این جمله چقدر به نظر شما مضحک میاد.؟ اصلا؟؟ کاملا موافقم چون یکی از صدها اشتباهیه که رییس جمهور آینده ما توی افاقات تلویزیونی فرمودند. آقای دکتر خوش تیپ خان که سعی می کنه تا جایی که می تونه حرفهای قلنبه بزنه اونقدر اشتباه تو حرفهاش داره که آدم میمونه اینا فارسی رو کجا یاد گرفتن. اگه به دقت به حرفهای دکتر توجه می کردی میدی سخنان ایشون مثل جوی روانی از احساسات بود که یکی گله به گله وسطش اه کرده بود. شنونده هم مجبوره برای اینکه ببینه ایشون چی میگن و از بیاناتشون لذت ببره باید یا این ها رو نادیده می گرفت یا با دقت از وسطشون رد میشد. یکی نیست بگه حداقل اگر آدم نیستی خودت باش . از محمود جون یاد بگیر که حداقل زیرآبی نمیره.

می خوام دهنشون رو سرویس کنم

یاد یه خاطره خیلی باحال افتادم. وسط های بهار بود. یه شب من و مری تو خونه خواب بودیم .هوا گرم بود و کولر روشن و اتاق هم پر از پشه شده بود. آخه خونه قبلی حیاط داشت و چند تا درخت هم توش بود یهو دیدم مری بلند شد وسط خواب و بیداری با عصبانیت و در حالی که داشت غرغر می کرد از اتاق رفت بیرون منم از بس خوابم میومد دوباره خوابیدم که یهو دیدم یه بوی وحشتناک حشره کش پیچید تو اتاق. چشمام رو باز کردم دیدم مری داره با قدرت تمام داره اسپری میکنه تو اتاق. و باد هم تمام اونو میاره میکنه تو دماغ من. با عصبانیت پرسیدم چکار می کنی و اونم عصبانی تر جواب داد می خوام دهنشون رو سرویس کنم. البته منظورش پشه ها بودن ولی در واقع من بدبخت رو داشت خفه می کرد.

سوم شخص مجهول

تازگی فصلی نو در ادبیات فارسی گشوده شده و من تونستم بخش جدیدی از ادبیات فارسی رو که قبلا کشف شده بود دسته بندی و ارایه کنم. این فصل نو ضمیر سوم شخص مجهوله که کاربرد فراوانی در بین اقوام ایرانی پیدا کرده. بویژه هموطن های عرب و ترک که خودمم از این دسته هستم دارن این مفهوم نو رو به سرعت گسترش میدن. این ضمیر به هرچیزی می تونه ارجاع بشه و این شنونده هستش که باید نقش فعالی رو در گوش دادن به عهده بگیرد و در اون مشارکت داشته باشه. مثلا وقتی یکی میگه خودش با کی بودی یعنی تو با کی بودی یا وقتی میگه خودش رفت یعنی من رفتم. اینا نسخه عربیش بودن. در نسخه ترکی ممکنه ازتون پرسیده بشه حالش چطوره و این یعنی حال تو چطوره. تحقبقات مفصل تر رو بعدا در مقالات بین المللی اریه می کنم.

یک عبد زمین شناس

تصمیم گرفتم اسم بلاگم رو عوض کنم و از اونجایی که خلاقیت زیر صفره از کله امیر جون استفاده کردم.
برای اطلاع بیشتر از تاریخچه عبد به نوشته در مورد عبد مراجعه کنید.