Sunday, February 24, 2008

امید در کلگری

من هرگونه مشارکت در کنسرت امید و جلف بازی های مربوطه را تکذیب می کنم. شباهت این ویدئو به کنسرت واقعی اتفاقی است
ضمنا یک نفر مرد (یا زن) جوانمرد پیدا بشه بگه این یوتیوب تو ایران باز میشه یا نه؟

Thursday, February 21, 2008

خسوف کامل

Posted by Picasa
خسوف کامل در بیست و دوم فوریۀ الاول سنه دوهزارو هشت میلادی فی بلد کلقاری جهت ثبت در تاریخ و جغرافی

خسوف 2

Posted by Picasa

خسوف

Posted by Picasa
این شاهد بازاری در حال خارج شدن از پرده نشینی

Wednesday, February 20, 2008

Mine! Or I will help you not!

از بین شخصیهای فیلمهای جنگ ستارگان عاشق حرف زدن یودا هستم. جدا این با مزه نیست؟
When nine hundred years old you reach, look as good you will not

رازهای زندگی مشترک موفق، یک: به علایق مشترک اهمیت بدهید

علایق مشترک و فعالیت های مشترک باعث تقویت بنیانهای خانواده می شوند
مثال: همسر 1 از عکاسی از زیبایی ها لذت می برد و همسر 2 از عکسیده شدن به عنوان زیبایی . همسر و همسر در یک عصر نسبتا گرم بیرون می روند و همسر 1 از همسر 2 صدو پنحاه عکس می گیرد. همه خوشحالند و بنیان خانواده بسیار تقویت شده است

Tuesday, February 19, 2008

دوستیهای ازلی

اول از همه بگم که من در دوستیابی یک فاجعه متحرک هستم. تقریبا هیچ کدوم از دوستیهای صمیمی من با پیش قدمی من شروع نشده بجز با یک نفر که از من فاجعه تر بود. بین دوستهایی که دارم، بعضی ها پس از مدتی آشنایی با من دوست شدند اما برای بعضی دیگه این دوست شدن بیشتر از یکی دو برخورد طول نکشیده. دیروز یک دوست عزیزی امده بود تا ولایت کلگری رو ببینه و تصمیمات مهم برای آینده اش بگیره. جمع زمانی که با این دوست توی ایران گذروندم به یک روز کامل نمی رسه ولی از همون اول احساس می کردم من و آقای دوست ساعت هامون یک وقت رو نشون میده و فازهامون همسازه. بعضی دوستیها انگار ازلی هستند و قبل از فوت شدن توی این کالبد جامد شروع شده اند. دیروز رو با آقای دوست گذروندیم و به کمک همسر اینقدر تعارف کشش کردیم که فکر کنم دیگه حالش بهم خورد.
دارم رو مخ یک مجموعه خوب از دوستان کار می کنم و سعی می کنم سرشون کلک بگذارم و بکشونمشون اینجا. تا چند وقت دیگه مافیای نفتی درست می کنیم. دنبال مقداری گول مالیده حاضری می گردم. البته دیروز هوا چنان کمک اساسی کرد که فکر کنم هیچ گول اضافی لازم نباشه. درحالی که در تورنتو برف زمین رو پوشانده برفهای ولایت ما همه آب شده و آقای دوست نمی تونست باور کنه اینجا ممکنه دوباره به منفی بیست برسه. (الان گوشه چشم من از اون برقهای بدجنسی دیده میشه.) راستی شما نمی خواهید اینجاها بیایین ! ه

پ.ن. در ادامه پست قبلی با دوستم که خونش لب مدیترانه هستش صحبت کردم. اگه بتونه سرهنگ رو راضی کنه همه چی درست میشه.

Sunday, February 10, 2008

بلاگهای غم گرفته

نمی دونم چرا وبلاگهای دور و برم پر شده از افسوس و غم. فکر کنم به خاطر هوا باشه. این چند روزه یک چرخ تو لینکهای این دور و بر بزنید می تونید برای پانزده سال آینده سوژه گریه جمع کنید. اما ما فعلا راسخ و استوار از دست غم ها در می ریم. یعنی در که نمی رم ولی نمی رم در خونه غم رو بزنم بگم بیا منو بغل کن. دوری و دوستی! تا حضرت حق چه خواهد!

یک دو روزی دست نگه دارید و کار احمقانه ای نکنید (همون خودکشی سابق) قول می دم خودم هوای گرم مدیترانه ای براتون بفرستم . یک آشنا دارم خونش لب ساحل مدیترانه است ....

Wednesday, February 06, 2008

خود فروشی

چند روزی سرگرم بازارگرمی برای خودفروشی هستم. البته نه از اون لحاظ، از اون یکی لحاظ. داشتم پست هادی رو می خوندم در مورد درآمد شرافتندانه. یاد مکالماتی افتادم که با خانم مشاور خدمات شغلی دانشگاه داشتم.

با اینکه بارها این حرفها رو شنیدم بازهم هر بار کسی می گه حواست باشه. تو داری خودت رو می فروشی. باید به بهترین شکل خودت رو عرضه کنی. تنم مور مور میشه.

اما داستان درآمد شرافتندانه از راه خودفروشی. بله ما هربار که قراره یک کار پیدا کنیم در واقع داریم خودمون رو عرضه می کنیم. همونجوری که ما وقتی داریم یک آگهی تلویزیونی درباره یک محصول می بینیم فرض می کنیم که طرف بهترین چیزهایی که در مورد محصولش می دونه می گه (البته دروغ نمی گه چون بعدا مجبور جواب پس بده)، و فقط جنبه های مثبتش رو میگه و ما هم بر همون اساس چیزها رو باهم مقایسه می کنیم، توی کار هم کارفرما رزومه ها و مصاحبه ها رو بر همین اساس ارزیابی می کنه. یعنی فرض می کنه این حرفهایی که متقاضی کار می زنه همش درسته ولی بهترین چیزیه که از این آدم در میاد. بنابر این اگه خودفروش محترم، خودش رو درست عرضه نکنه در رده بندی نسبی در جایی پایین تر از جایگاه خودش ارزیابی میشه. البته همه این داستانها درسته وقتی که سیستم درست کار کنه و خودفروشی فقط مفهمومش فروختن استعدادها و توانمندی ها باشه. سیستم که مبنای واقعیش رو از دست بده، خودفروشی تبدیل به چیزی میشه که تن فروشی در مقابلش کار شرافتمندانه محسوب میشه. استعداد در مقابل آدم فروشی کم میاره و درآمد شرافتندانه میشه برابر درنیاوردن.

اونوقته که صدای آدمهایی مثل هادی در میاد. آدمهایی که رویاهای درستی دارند و حرفشون حرف حسابه و خودشون رو به کمتر از عزت نفس عرضه نمی کنند. اگه خواستید خودتون رو بفروشید به قیمتی بفروشید که بعدا مردانه و کردانه سرتون رو بگیرید بالا!

پ. ن. پست بسیار متین و روشنفکرانه ای شد ولی من هنوز هم از این اصطلاح خودفروشی مور مورم میشه. یک جورایی شاخک های آدم رو می جنبونه!

بالاغیرتا گیر ندید ها. حالا ما یک کمی خواستیم با اصلاحات بازی کنیم

Sunday, February 03, 2008

تکذیب می کنم

رسما از طرف همه دانشجویان مذکر کلگری و حومه (شامل ادمونتون و ونکوور!!) هرگونه ارتباط با دانشجوی ممه بوس را تکذیب کرده از این حرکت شنیع اعلام برائت می کنیم.

یکی نیست بگه مرد حسابی جلوی هورمون رو نمی تونی بگیری حداقل لال شو.

استدلال هم میاره ارواح امهاتش.

“You can't expect all males to control themselves when the breasts are out” !!!???

پست نیک آهنگ رو در همین ارتباط ببینید