Wednesday, December 29, 2004

زلزله، سونامی و مرگ

اولش عمق فاجعه رو درک نکرده بودم. ولی حالا به نظرم وحشتناکه. هفتاد هزار قربانی و فقط یک میلیون بی خانمان در سریلانکا. اولین بار که خبر زلزله توی اقیانوس رو شنیدم منتظر بودم که اخبار سونامی همراهش هم گفته بشه. واقعا برام عجیبه که چطور کسی هشداری درباره این خطر نداده. بعد از سونامی دهه شصت تو هاوایی وسایر نقاط ، آمریکایی ها یه سیستم برای هشدار داشتند. من تا حالا فکر می کردم این یه سیستم جهانیست ولی گویا فقط مختص اقیانوس آرامه. بعد از یه زلزله با این عظمت واقعا چنین اتفاقی حتمی بود. آدم از زمین شناس بودنش خجالت می کشه

ایندفعه دلتون نشاد

Tuesday, December 28, 2004

حال گیری

اه اه این پسره حالم رو گرفت اول صبحی. یکی نیست بگه بابا ما کل نت ول می کنیم میاییم تو بلاگ تو که یکم بخندیم. تو هم که شب عیدی عوض اینکه بری با یه دوست دختری نه یه دوستی کسی بگردی نشستی غم نامه مینویسی؟ امیدوارم که دلت زودتر باز شه. اگه نشد یه شیشه راهگشای اصل آمریکایی بریز توش درست میشه. من نوشته هات رو دوست دارم ولی نه اینجوری.
دلتون شاد
علی

Saturday, December 25, 2004

صابون نزنید


بیخود دلتون رو صابون نزنید
بالاخره علی آقا نمره تافل رو برام گرفت و متاسفم برای دوستان که باید بگم صابون از دلها بشویید چون بالای ششصد و چهل نشدم. ولی خوب خودم راضیم ششصد و بیست و هفت نمره خوبیه. البته نمره رایتینگ که تو امتحان پیپر بیس کاملا جدا محاسبه میشه رو خراب کردم یعنی چهار شدم. انتظار پنج داشتم.

یه موضوع که خیلی برام جالبه اظهار لطف دوستان در مورد نمره بنده بوده. تازه دارم می فهمم که دوستان چه ارادتی نسبت به من دارند. موضوع اینه که ما به هر کی گفتیم چند شدیم فرمودند اِه -همچین باید کشیده و بلند تلفظ شه - پس اینقدر که میگن سخت نیست، ما هم بریم امتحان بدیم. تا وقتی ما نمرمون خوب نشده بود که یکی می گفت... خوردی بالای ششصد بشی. حالا دیگه به قول امیر شهبازی - کپی رایت متعلق به خانومشه - سگ و سوتک هم را افتادن برن تافل بدن. به هر حال ما که بخیل نیستیم هر کی هم خواست امتحان بده هر کمکی از دستمون بربیاد می کنیم. اگه کسی خواست می تونم لیست کتابهایی رو که خوندم - منم از بهروز گرفتم - بهش بدم.
در ضمن دوستان جی آر ایی اسفند برگزار میشه و چیزی هم به پایان ثبت نام نمونده. هر کی می خواد بجنبه.

علی
دلتون شاد

Wednesday, December 22, 2004

اقاریر متهمان تحت فشار نبوده
به تازگی تایید شده که اقاریر متهمان بازداشتهای چند ماه گذشته تحت فشار نبوده چون اهل فن می دونند که برای اقرار گرفتن چیزی یا چیزهایی از افراد کشیده میشه. به علت معذوریت های اخلاقی وارد جزئیات نمی شوم.
دلتون شاد

معرفی


معرفی یک شخصیت جهانی و افشای چهره واقعی یک زمین شناس نمای عکاس نما

تصمیم گرفتم برای تنویراذهان عمومی و همچنین مقایسه بین عاقبت راه صواب و خطا یکی از شخصیت های جهانی در زمینه زمین شناسی و همچنین عکاسی را معرفی کنم و در کنار اون چهره واقعی یک زمین شناس نما و عکاس نما را افشا کنم.

حجت الحق علی پورمند بزرگ مرد عالم زمین شناسی تحصیلات دانشگاهی خودش رو در دانشگاه تهران آغاز کرد و با موفقیت به پیش برد. در کنار مطالعه زمین شناسی حضرت ایشان به تدریس زبان انگلیسی هم می پرداختند و در سطح بسیار بالا به تحصیل و تدریس این زبان شیرین که گاهی به قند انگلیسی معروف است مشغول بوده اند. با پایان تحصیلاتشان حضرت به کار در چند شرکت معظم و بین المللی پرداختند و تا سطوح بالای مدیریتی پیش رفت.با وجود موفقیت های قابل توجه، طبع بزرگ و عاشق علم ایشان طاقت جدا شدن از علم را نداشت و به دعوت دانشگاه معظم تولین جهت تحصیل در سطوح کارشناسی ارشد و دکترا به ایالات متحده عزیمت نمودند و هم اکنون در آنجا به تحقیق و تفحص در علم زمین شناسی و بویژه علم محیط زیست پرداختند تا خدمتی به بشریت نمایند. ایشان با توجه به علاقه وافرشان به ثبت لحظات جاودانی به عکاسی روی آوردند. آثار بی بدیلی از ایشان به ثبت رسیده که الحق در خور تحسین است. اضافه کنید به همه این حسنات این مطلب رو که ایشون ابراز لطف کردند و می خواهند نمره تافل بنده رو به صورت تلفنی از سازمان معظم و مپول (بسیار پول گیرنده) ای تی اس اخذ فرمایند و البته هزینه اون رو مکرتاً (با کارت) پرداخت کرده، باشد که این حقیر روزی جبران نمایم - مالاً و جاناً

از سوی دیگه چهره پلید و ضد بشری، دست برآمده استکبار جهانی از آستین و برخی دیگر از قسمت لباس دوست، گرگ در لباس میش م.ج.ی.د. ش.ا.ه.ح.س.ی.ن.ی (به جهت حفظ آبروی افراد از بردن اسم ایشان معذوریم) تحصیلات به ظاهر دبیرستانی خودش را با نفوذ به دبیرستان البرز با خدمت به بیگانه آغاز کرد و بعدها با تلاش مذبوهانه ای دربه ظاهر کنکور قبولانده شد و دامنه این نفوذ را به دانشگاه تهران گسترش داد. در آنجا شش سال با به هدر دادن منابع این مرز و بوم زیر پرده تحصیل به خدمت بیگانه مشغول شد و با یاری چند استادنما و فریب سایر اساتید مومن و متعهد ورق پاره کارشناسی دریافت نمود و در نهایت به طور مرموزی در کنکور کارشناسی ارشد پذیرانده شد. دوره تحصیل این عمله استکبار در مقطع به ظاهر کارشناسی ارشد نیز در خدمت بیگانه و در جهت به یغما بردن منابع دریاچه همیشه ارومیه سپری گشت. این شخص معلوم الحال در همان حین با نفوذ به خیل عکاسان متعهد و انقلابی مشغول به اتلاف منابع میهن گشت که لکه های ننگین حاصل از این اقدامات خبیثانه در سایت کارگاه وابسته به صهیونیزم جهانی ثبت در تاریخ شده و برای وجدانهای بیدار آیندگان باقیست. تنها به جهت آشنایی جهانیان با خباثت طبع این عنصر بیگانه می توان به امتناع او ازارسال یک پیغام تبریک در اورکات یا یک اس ام اس خشک خالی برای تولد این سرباز کوچک میهن که مرارت حضور در جبهه کار و تلاش را دور از موطن به جان خریده ام، اشاره کرد. خوشبختانه این عکره استعمار به همت سربازان گمنام میهن در بند نیروی همیشه انتظامی در آمده و به خدمت وطن موظف گردیده.

باشد که عبرت آیندگان گردد، آنکه راه صلاح پیش گرفت و آنکه از پی شیطان رفت

Tuesday, December 21, 2004

عَبِدْ، عَبِدِنیا، عَبْدِ نیا یا عبدی نیا؟


عَبِدْ، عَبِدِنیا، عَبْدِ نیا یا عبدی نیا؟
الطاف و مرحمت های اهالی خوزستان منو متقاعد کرده که دیگه از فامیلی عبدی نیا استفاده نکنم. از بس که اینا اسم منو عوضی میگن. بالاخره به فکر افتادم به جای اون از بخش اول اسمم یعنی دلیر استفاده کنم. حداقل مردم یه حسابی ازمون ببرن. اینجا چون اکثر مردم عربی بلدند اصولا عبدی نیا تو کتشون نمیره. براشون « بنده من نیا» اصلا قابل فکر کردن هم نیست و میگن عَبْدِ نیا . بعضی هم که دیگه خلاصه میکنن و میگن عَبِدْ . خدا بیامرز امیر شهبازی هم می فرمودند عَبِدْ و شعر قشنگی هم سروده بودند که عَبِدْ عَبِدْم من عَبِدْم اینجارو عَبِدْ می کنم و الی آخر
از همه دوستانی هم که لطف کردن کامنت گذاشتن و تولدم رو تبریک گفتن ممنون. دیگه کافیه این کامنت دون من یه ذره هم جا نداره

دلتون شاد
سه شنبه یک دی هشتادو سه
علی

Monday, December 20, 2004


خجسته سالشب تولد خودم مبارک

این تولد ما هم داستانیه برا خودش. گویا این واقعه چنان عظیم بوده که یک شب قدرت تحمل اون رو نداشته و تمام کائنات بویژه بخش گذرنامه نیروی انتظامی دست به کار شدن تا اون رو به سه شب اکستند کنند. در روایات و سنتهای فامیل ما شب یلدا را تولد می گرفتیم چون نصفه شب یلدا به دنیا اومدم ولی خوب قانونا تولدم روز یکم دی ثبت شده. حالا این وسط نمی دونم رو چه حسابی اداره گذرنامه تاریخ تولد من رو تو گذرنامه 22 دسامبر زده که میشه 2 دی. حالا ببین خیل علاقه مندان جهانی که بر اساس این تاریخ که تو اورکات هم درج شده می خوان بهم تبریک بگن چقدر افسرده می شن. امیدوارم کسی خودکشی نکنه

به هر حال شب یلدا رو که به افتخار تولد من هم مزین شده به همه تبریک می گم

راستش امشب یکمی کف کردم. آخه آدم شب تولدش باشه، شب یلدا هم باشه اونوقت تک و تنها بشینه تو یه اتاق. هرکی باشه یکم کفو می کنه. ولی خوب اونایی که باید به یادم باشند هستند و این کلی منو خوشحال می کنه

شب یلدای خوبی داشته باشید

Sunday, December 19, 2004


بالاخره امیر شهبازی رفت. هم ناراحتم هم خوشحال.بابا واقعا خیلی ناجور بود. این پسره داشت یواش یواش آب می شد. از یه طرف هم دوست خوبی بود. کلی هم کارای بامزه می کرد که بهش می خندیدیم. هنوز این شب آخری داشتیم به اون دفعه ای که به جانشین رئیس اهواز شرکت گفته بود تو چکاره ای می خندیدیم. بدبخت نمی خواسته صندلی های خودشه بده به امیر. تازه همیشه به این بابا فحش هم می دادیم که آدمه بی ادبیه و سلام نمی کنه!

این نمره تافل ما هم نیومد ببنیم چه گندی زدیم. اگه بالای 640 بشم به همه دوستام شیرینی می دم. اگه بین 600 و 630 بشم به خودم و مری شیرینی می دم پایین ششصد هم می رم با پول هام آفتابه می خرم! (بین 630 تا 640 هنوز تصویب نشده)

راستی از این نمره تافل یاد یه چیز بامزه افتادم. چند وقت پیش پیش دکتر بیژن رفته بودم که یه توصیه نامه برام امضا کنه (ریکامندیشن). ازم پرسید زبانت چطوره منم برا اینکه کم نیارم گفتم بد نیست ایلتس6.5 شدم تازگی هم تافل دادم فکر کنم بالای 600 بشم. بدون فکر و به همون عادت لری خودش گفت ششصد! گه خور... ولی حرفشه برید یادش افتاد با من رودربایستی داره! بعد هم هرچی گفتم قبول نکرد گفت بالای 600 هیشکی نمیشه. هر چی هم گفتم بابا بهروز شده 650 باور نکرد. حالا نمی دونم 600 بالاست یا دکتر ما رو دست کم گرفته.

یه موضوع جالبم اینه که همیشه فکر این بودیم که اگه من برای ترینینگ رفتم جایی مریم چطوری بیاد و چکار کنه. ولی گویا اون قبل از من میره. شاید شرکتشون بفرستنش سویس برا آموزش ژانويه معلوم میشه. سه ماه! کف می کنم.
بسته برا امشب تخت گاز برم موتور می سوزونم.
یکشنبه 29 دی 83 اهواز

Wednesday, December 01, 2004

این سایت رو برای حرفهای شخصی درست کردم.
من زمین شناسم و همیشه در تمام کارهام یک نیم نگاهی هم به زمینشناسی داشتم
برای همین هم اسم اینجا رو گذاشتم از زبان زمینشناس امیدوارم جالب باشه

علی
دلتون شاد