Sunday, December 19, 2004


بالاخره امیر شهبازی رفت. هم ناراحتم هم خوشحال.بابا واقعا خیلی ناجور بود. این پسره داشت یواش یواش آب می شد. از یه طرف هم دوست خوبی بود. کلی هم کارای بامزه می کرد که بهش می خندیدیم. هنوز این شب آخری داشتیم به اون دفعه ای که به جانشین رئیس اهواز شرکت گفته بود تو چکاره ای می خندیدیم. بدبخت نمی خواسته صندلی های خودشه بده به امیر. تازه همیشه به این بابا فحش هم می دادیم که آدمه بی ادبیه و سلام نمی کنه!

این نمره تافل ما هم نیومد ببنیم چه گندی زدیم. اگه بالای 640 بشم به همه دوستام شیرینی می دم. اگه بین 600 و 630 بشم به خودم و مری شیرینی می دم پایین ششصد هم می رم با پول هام آفتابه می خرم! (بین 630 تا 640 هنوز تصویب نشده)

راستی از این نمره تافل یاد یه چیز بامزه افتادم. چند وقت پیش پیش دکتر بیژن رفته بودم که یه توصیه نامه برام امضا کنه (ریکامندیشن). ازم پرسید زبانت چطوره منم برا اینکه کم نیارم گفتم بد نیست ایلتس6.5 شدم تازگی هم تافل دادم فکر کنم بالای 600 بشم. بدون فکر و به همون عادت لری خودش گفت ششصد! گه خور... ولی حرفشه برید یادش افتاد با من رودربایستی داره! بعد هم هرچی گفتم قبول نکرد گفت بالای 600 هیشکی نمیشه. هر چی هم گفتم بابا بهروز شده 650 باور نکرد. حالا نمی دونم 600 بالاست یا دکتر ما رو دست کم گرفته.

یه موضوع جالبم اینه که همیشه فکر این بودیم که اگه من برای ترینینگ رفتم جایی مریم چطوری بیاد و چکار کنه. ولی گویا اون قبل از من میره. شاید شرکتشون بفرستنش سویس برا آموزش ژانويه معلوم میشه. سه ماه! کف می کنم.
بسته برا امشب تخت گاز برم موتور می سوزونم.
یکشنبه 29 دی 83 اهواز

No comments: