Wednesday, October 31, 2007

منشا مرض

داشتم فکر می کردم که این مرض عکاسی از کجا افتاد به جون این زمین شناس های دانشگاه تهران. کلا بچه های زمین شناسی به عکاسی علاقه دارند چون کتاب های زمین شناسی پر هستند از عکسهای بی نظیر که یک پدیده نادر رو نشون میدن که یک گوشه دنیا دیده شده و مثالی میشه برای همه آدمهای دیگه که شانس دیدن اون پدیده رو نداشتند. این حس که یک چیزی ساطع کنی که دهن همه باز بمونه به تنهایی کلی انگیزه هست برای عکاسی. اما این کرم عکاسی توی دوره دوستای ما خیلی قویتر بود. من شخصا متاسفانه همیشه ته خط بودم چون یا پولم نمی رسیده دوربین خوب بخرم یا خسیسیم میومده. این عکسهای الانمم هم همه با یک کانون ای 80 چهار م پ می گیرم. این همون موقع که خریدم تراکتور بود. از نظر استعدادی هم نمی دونم کجا هستم چون هیچ وقت بازخورد جدی نگرفتم و جدی دنبالش نکردم. اما چند تا از دوستان عکاس خوبی شدند که هر چند حرفه عکاسی رو دنبال نکردند، ولی هر وقت بخواهند می تونند زندگیشون رو از این راه بگذرونند. منشا مرض اما از این دوست دورادور و هم دانشگاهی سال بالایی، آرش شریفی بود که هرچند هیچوقت حتی یک گپ درست حسابی هم با هم نداشتیم، من همیشه تو دلم تحسینش می کردم و کارهاش رو دنبال می کردم. در واقع کارهای آرش اونقدر قشنگ بود و منحصر به فرد که برای خودش یک جریان عکاسی تو گروه زمین شناسی راه انداخت. (البته بگم اینا مربوط به عهد عتیق یعنی حدود ده دوازده سال پیش میشه). چند وقتیه که آرش شروع به عکاسی نمای نزدیک!؟ کرده (اگه اصطلاحش درست باشه) که من خیلی بهش علاقه دارم و تمام قسمتهای قابل سوختن من ( مثل دماغ و جگر) رو می سوزونه (البته این عکسها به زمین شناسی ربطی نداره).

از جمله آدمهایی هم که این خط رو گرفتند و خودشون اینکاره شدند علی بود که کارهاش هوش از سر می پرونه. این مجید رو هم خودتون یه جایی گوشه دلتون جا بدید.

Monday, October 29, 2007

شام آخر شانزده میلیارد پیکسلی رو کی خورد؟

دیروز بی بی سی یک خبر داشت در مورد اینکه تابلوی شام آخر با وضوح شانزده میلیارد پیکسلی روی اینترنت قرار گرفته. منم خوشحال دویدم رفتم ببینم این تابلو چه شکلیه. یعنی اصلش با فرعش چه فرقی میکنه ولی راستش فقط اینقدر می فهمم که تابلو قشنگه ولی نمی تونم بفهمم چرا این قشنگه اون یکی ها نیستند. یا اصلا فرق یک نقاشی خوب با بد به جز اینکه به چشم قشنگ میاد چیه. البته تعجب هم نداره من عبد زمین شناس همستم نه عبد هنرمند. این سه شنبه بهتره یک ذره دل بسوزونه برای هنر و یکم توضیح بده. اگه کسی یکم توضیح بده من قول میدم سعی کنم بفهمم!

Friday, October 26, 2007

در رحمت




به شانس اعتقاد دارید؟ به رحمت چی؟ نمی دونم کدومشونه ولی وقتی درش باز بشه همینجوری میاد. این سه شنبه یه چیزایی می فهمه که می گه خدات اونقدری بزرگه که بهش اعتقاد داری! حالا از این بگذریم. امروز در رحمت فرت باز شده و همینجوری برای این همسر محترمه میباره. این سرکار همسر قرار بود بره یه سمینار. از دیروز گیر داده بود که اینجا دم در آی پاد میدن. هر چی هم ما گفتیم آی پاد رو که خیرات نمی کنند قبول نکرد. امروز صبح هم رفته بود اونجا و خوب خیراتی در کار نبود. اما دوتا قرعه کشی بود. ایشون هم تو یکیش آی پاد برنده شده تو یکی دیگه کتاب! حال شما می گید رحمت بوده یا شانس؟ هر چی بوده، خوب بوده

Thursday, October 25, 2007

هوینجوری

چند تا دوست دارید که می تونید دوست صداشون کنید. به چند تاشون می تونید هر وقتی دلتون خواست زنگ بزنید؟ دوستی دارید که اگه پنج سال هم نبینیدش، وقتی دوباره برسید بهم می تونید عین گذشته باهاش حرف بزنید؟

یاد دوستای خودم افتادم. همین

Tuesday, October 23, 2007

جواد چیست؟ جواد کیست؟

اول از همه بگم که این جواد اون جواد نیست. یعنی شان جوادیت چنان است که هر کسی که اسمش جواد بود لزوما خودش جواد نیست. مثالش هم این دوست ماست که نه تنها قیافه اش جواد نیست که افکارش کاملا فریبرزه و حتی اسکی هم می رود.

اما این سوال که جواد چیست؟ جواد کیست؟ بحثش عمیقه. جوادیت قائم به ذات است. یعنی که پدیده ای اکتسابی نیست. جوهریست در بطن انسان. جوادیت امریست فطری و همه ابنای بشر تمایل به این امر دارند حتی اونهایی که فکر می کنند خیلی با کلاس هستند. اما درجه جوادیت بسته به اون جوهر ذاتی دارد. مثلا شما مقایسه کنید این کلیپ جی تی وی که سعی کرده اند ادای استاد رو دربیارن و بعدش مقایسه کنید با خود استاد. اصلا اون بحث پیکان قرمز که استاد اشاره می کنند قابل شبیه سازی در انسان غیر جواد نیست. یعنی حتی با تمام همتی که این بچه های جی تی وی می کنند بازهم به گرد خود استاد هم نمی رسند.

چه باید کرد؟ در وجود همه ما جواد کوچکی هست که احتیاج به محبت و توجه داره. اگر بهش توجه نکنید و سرکوبش کنید یکهو می بینید شلوار زرد با پیرهن قرمز و گلهای بنفش پوشیدید. اگه روتون نمیشه در انظار اجواد کنید در خلوت تنهاییتون دل به نوای استاد بدید تا شاید با دم گرم خودش جواد کوچک وجودتون رو نوازش کنه. فقط بالا نیا

Monday, October 22, 2007

نارنگولی باشید

دلهاتان مثل نارنگی شاد

Posted by Picasa

Friday, October 19, 2007

افتخار حضور

داشتم همینجوری برای خودن فکر سق میزدم که یک سوالی آمد در اندیشگانم
آیا کسی تو زندگیتون بوده که فقط به صرف حضور کنارش و دیدنش احساس افتخار بکنید؟ خودم هم هنوز دارم فکر می کنم. برای اینکه کارتون یکم سختتر بشه لطفا دور من یکی رو قلم بکشید

Sunday, October 14, 2007

ماهو دادن به شبهاي تار

داد و بيداد از اين روزگار
ماهو دادن به شبهاي تار

این ترانه زیبای شجریان رو نشنیده بودم. فعلا هم که دسترسی نیست به خریدش. مجبور شدم وبکی پیداش کنم.
اگه دوست داشتین اینجا گوشش کنید. اما بعدش برید بخریدش ،اسم آلبومش شب، سکوت، کویر هستش. مثل بچه های خوب! آفرین