Wednesday, November 21, 2007

سرما

دمای هوا که میره زیره منفی ده درجه زندگی یه جورایی زیبا میشه. اگه کلاه نداشته باشید بعد از دو سه دقیقه کله تون احساس هندونه رسیده ای رو پیدا می کنه که منتظر یه تلنگره تا بترکه. اگه کلاه سرتون باشه تا چند دقیقه به خودتون غره می شید که بابا من اصلا با سرما مشکلی ندارم. اما بعدش یواش یواش دستها و پاها شروع می کنند یخ زدن. از همه دوست داشتنی تر صورت آدمه. کم کم حس می کنید فکتون وجود نداره. لپ ها تبدیل به یک جسم خارجی میشن و اگه بتونید ماهیچه صورتتون را تکون بدید احساس می کنید یک جسم زاید به صورتتون چسبیده.
با همه اینها اگه لباستون یک جوری باشه که نمیرید به اون حس زیبا میرسید. یه جور احساس آزادی و سبکی. یه جوریایی انگار ته دلتون خنک میشه، عین وقتی که آدم با لگد بزنه توی نگویمگاه دشمنش (اینو فقط آدمای بدجنس می فهمند، شما زحمت نکشید). اما بهتره توی این حس که هستید اتوبوس بیاد یا به ماشینتون برسید وگرنه بعدش سبکیتون به میزان غیر قابل بازگشت میرسه و دیگه سنگین نمیشید. خیلی از آدمهای سبکسر همین جوری بوجود اومدن.

No comments: