Monday, March 03, 2008

تصمیم کبری



نمی دانم اگر کبری در کلاس دوم دبستان آن تصمیم سخت را نمی گرفت ما در اوقات حساس زندگی چه کسی را به عنوان الگو داشتیم. این جمعه یک تصمیم خیلی کبری گرفتم و پیشنهاد کار شرکت فعلی ام رو برای بعد از تمام شدن درسم رد کردم. ( فکر نکنید من اینقدر کبری هستم. یک پیشنهاد با ده درصد بالاتر توی جیبم بود از صاحب تصویر فوق).یک جورهایی به قول همسر از کامفرت زونم خارج شدم و کمی دچار دلهره هستم. اما این تنها دلیل ناراحتیم نیست. این شرکت را دوست دارم و بهش اعتقاد دارم. از معدود شرکتهایست در دنیا که توی اون بدون توجه به رنگ و پوست و نژاد میشه پیشرفت کرد (قمیشی جون کجایی؟) . منظورم از پیشرفت رسیدن به رده های نزدیک به مدیر عامل هست. البته زیاد واقع بینانه نیست که فکر کنم یک ایرانی ممکنه رئیس یک شرکت سهامی عام بشه (قیافه سرمایه گذارها زیاد جالب نمیشه). توی شرکتهای دیگه هم اینکار ممکنه ولی نه به آسانی اینجا.
(همه این داستان ها مربوط به پانزده سال دیگه میشه) !؟
مدیر عزیزم پیشنهاد کرده که اگه موقعیتی باشه به جای رفتن از شرکت به یک بخش دیگه که کاری را که من دوست دارم انجام میدهد منتقل بشوم. حالا جهار روز زمان هست تا جمعه که معلوم بشود آیا من بلوبلاد می مانم یا نه
پ.ن. میگم چقدر سخته محاوره ای ننوشتن

1 comment:

Anonymous said...

نفهمیدم ... یعنی شما به زودی پولتون از پارویی ، چیزی بالا خواهد رفت ؟