Monday, January 28, 2008

سکوت سرشار از سخنان ناگفته است؟


دمای هوا خیلی لذت بخش شده و وقتی باد میاد آدم احساس میکنه تو خوده قطبه. اگه دوست دارید به این حس برسید یک کاغذ آ چهار بردارید و برید بنشینید توی فریزر بهش ذل بزنید
تصور کنید صبح داریم می ریم سر کار، هوا منفی چهل درجه است. ایستگاه پر از آدمهایی که تا یک قطار میاد از فضای سربسته که دماش منفی ده هست و قابل تحمله خارج می شند ولی نمی تونند جا پیدا کنند و دوباره با صورت های یخ زده بر می گردند تو. ترنها یکی درمیون خراب میشه. ریل ها یخ زدند و تغییر مسیر نمی دند. همه با هم یک ساعت منتظر می شیم
اگه توی تهران باشیم در چنین شرایطی اولین کاری که می کنیم برپایی عروسی برای اقوام مونث مسئولینه (نمی دونم اونا چه گناهی کردن ولی حتما یک تاثیری داره که مردم اینقدر اصرار دارند اینکار رو بکنند). بعدش سخنرانی های مختلف که بله توی خارج اوضاع اینجوری نیست و همه چیز سر جای خودشه. چند نقری هم که چند تا شهر درست حسابی رو دیدند مثال های واقعی در تایید این حرفها می آرند. همه اعصابشون خرده. اونهایی که خیلی عجله دارند هم مثل بقیه اونجا می ایستند چون تاکسی زودتر نخواهد رسید. با ماشین هم نمی تونیم بریم چون امروز روز فرد یا زوجه یا اینکه کارمون توی محدوده طرح ترافیکه. همه با هم عین یک ساعت رو غر می زنیم و فحش می دیم.
در ولایت کلگری هستیم. مردم ایستادند و به کسی فحش نمی دند. غر هم خیلی نمی زنند. اگر هم کسی زیاد حرف بزنه جوابش اینه که دندت نرم می خواستی یه آدم بهتر انتخاب کنی. کسی هم اصرار نمی کنه که دولت باید بهترین جنس ها رو میخرید تا این مشکلات پیش نیاد چون مفهموم این حرف اینه که دولت باید مالیات بیشتری بگیره. مردم هم ترجیح می دن سالی چند روز رو تحمل کنند و مالیات کمتری بدند. کسی هم زیاد عجله نداره. اونایی که عجله داشتند یا تاکسی گرفتند یا با ماشین خودشون رفتند و تو پارکینگ های مرکز شهر پارک کردند که در هر حالت بیست سی دلاری آب می خوره براشون. مردم هم زیاد نگران این نیستند که دیر برسند و اخراج بشن. فوقش امروز کمی بیشتر می مونند
این وسط چیزی که میمونه اون سکوته. همون که سرشار از سخنان ناگفته است و در اون حقیقت اینها نهفته است. مردم در این ولایت به دو دلیل غر نمی زنند. اول اینکه هر اتفاقی که اینجا افتاده مسئولش خودشون هستند. وگرنه اگه مشکلات به خاطر ندانم کاری مسئولین بود الان شلوارهاشون به اهتزاز در امده بود. کسی نیست که یقه اش رو جر بدند. چون اون مسئول رو خودشون انتخاب کردند و اون آقا یا خانم هم قبلا توضیح داده که قصدی برای افزایش مالیات و بهبود حمل و نقل در کوتاه مدت نداره و در عوض مالیات ها رو چند درصد کم میکنه! در ضمن شکم سیری باعث میشه خیلی هم نگران نباشن. آدم اگه بی کار هم بشه با حقوق بیکاری زندگیش می گذره.
نتیجه اخلاقی داستان اینه که فرهنگ رایج خیلی هم فرهنگی نیست. حق انتخاب و مسئولیت پذیری با هم میان. و اگه مردم ترس نون نداشته باشند اعصابشون آروم تره
ذت زیاد

No comments: