چند شب پیش خونه یکی از دوستان مهمون بودیم. بعد از مدتها که همه مهمونی ها به دانبال دینبول خلاصه می شد، آخر شبی یکی از مهمونها که خودش هم شعر می گفت رفت از خونه خودش یک سری کتاب شعر آورد. هرکسی چیزی خوند. منهم بعد یک سال دلی از عزا در آوردم و صدای پای آب رو خوندم. آی چسبید. آی چسبید. یادم افتاد که چقدر شعرهای سهراب در زندگی من تاثیر داشته. یادم افتاد هر کجا هستم باشم. آسمان مال من است. پنجره، فکر، هوا عشق، زمین مال من است. یادم افتاد در آن نزدیکی پارسایی ست که ترا خواهد گفت: بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق تر است.
Sunday, December 30, 2007
. پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین ، مال من است
مدافع اعتدال!؟
این روزها با عزیزی درباره آینده و زندگی بحث می کنم. این عزیز، دلش جوان است و بی قرار. برای رسیدن به چیزهایی که حقشه و جامعه و فرهنگ ما ازش گرفته بی تابی می کنه. دارم سعی می کنم کمکش کنم بتونه بین خواسته هاش و واقعیت تعادل ایجاد کنه. گاهی از خودم متنفر می شم که من مجبورم تلخی واقعیت رو بهش نشون بدم. اونهم منی که تو زندگیم هر رسم و سنتی که مانع انجام کار درست شده شکوندم و پاش هم ایستادم. اما از اونجایی که اعتقاد دارم شکستن برای خوشبختی کافی نیست و باید جای هر چیزی که خراب می کنیم بهترش رو بسازیم تا به خواسته هامون برسیم دارم اینکار رو می کنم. امیدوارم این رو بتونم بهش بفهمونم بدون اینکه این ذهنیت رو ایجاد کنم که من هم یکی دیگه هستم از اونهایی که می خوان مانع رسیدن به خواسته هاش بشن.
گاهی خودم هم شک می کنم که محافظه کار شدم یا معتدل.
Tuesday, December 25, 2007
این ایرانی ها
واقعا آدم تعجب می کنه. این ایرانی ها تا پاشون رو میزارن بیرون جو می گیرتشون و شروع می کنند به پیروی و همراهی با فرهنگ غربی. بخصوص که بعضی از اینها سعی می کنند ادای سانتا کلاوز (یا همون پاپا نوئل) رو در بیارند. در عکس بالا دوتا از این افراد متقلب دیده میشوند که سعی می کردند با جا زدن خودش به جای سانتا از محبوبیت ایشون سو استفاده کنند . ما (همسر و همسر) هرگونه ارتباط با این اشخاص رو از بیخ و بن منکر می شویم. شباهتهای ظاهری اتفاقی هستند.
Saturday, December 22, 2007
Friday, December 21, 2007
از اونجا شروع شد
چیه بازم باورتون نشده که ازش نمی ترسیدم. خب آره گریه ام گرفت. آخه نامردی زد. از پشت. تازه یه بهونه دیگه هم دارم. گشنه ام بود. خیلی وقت بود هیچی از این گلوی بد مصب پایین نرفته بود. جون دعوا نداشتم. یعنی اصلا نمی دیدمش. چشامو نمی تونستم باز نگه دارم.
صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمد خرامان ساقی مه رو به ایثار عقار آمد
صفا آمد، صفا آمد كه سنگ و ریگ روشن شد شفا آمد شفا آمد شفای هر نزار آمد
حبیب آمد حبیب آمد به دلداری مشتاقان طبیب آمد طبیب آمد طبیب هوشیار آمد
سماع آمد سماع آمد سماع بی صداع آمد وصال آمد وصال آمد وصال پایدار آمد
ربیع آمد ربیع آمد ربیع بس بدیع آمد شقایق ها و ریحان ها و لاله خوش عذار آمد
كسی آمد كسی آمد كه ناكس زوكسی گردد مهی آمد مهی آمد كه دفع هر غبار آمد
دلی آمد دلی آمد كه دلها را بخنداند می ای آمد می ای آمد كه دفع هر خمار آمد
كفی آمد كفی آمد كه دریا دُرّ ازو یابد شهی آمد شهی آمد كه جان هر دیار آمد
كجا آمد كجا آمد كزینجا خود نرفته است او ولیكن چشم گه آگاه و گه بی اعتبار آمد
ببندم چشم و گویم شد، گشایم گویم او آمد و او در خواب و بیداری قرین و یار غار آمد
كنون ناطق خمش گردد كنون خامش به نطق آمد رها كن حرف بشمرده كه حرف بی شمار آمد
Wednesday, December 19, 2007
خوبیش اینه که می گذره
Friday, December 14, 2007
دلار X
پرده اول:
همسر: حالا که نشد بریم مسافرت می خواهم این چند روز رو کار کنم و با پولش یک دوربین بخرم.
همسر: چند هست حالا؟
همسر: X دلار
همسر: X دلار!!!!!!!؟؟؟؟؟ چقدر گرون!
پرده دوم (سی ثانیه بعد):
همسر: راستی اون چند روز بعد از تعطیلات رو هم که هنوز ترم شروع نشده می تونم کار کنم.
همسر: اه چه خوب! چقدر می گیری اونوقت؟
همسر: 2X دلار
همسر: 2X دلار!!!!!؟؟؟؟ همش!!!؟؟؟ چقدر کم!
Thursday, December 13, 2007
عادت مزخرف
تعارف می کنی؟
پی نوشت: چون الان فارسی نویس نداشتم اینو توی خونه آقا توکا نوشتم. ایشالا حلال کنند که غصبی نباشه بلکه صوابش برسه.
Monday, December 10, 2007
در مدح شیخنا امیر
پی نوشت: جهت سوزاندن س.م.ا نوشته شده
نایقینی
Sunday, December 02, 2007
در سه سوت
2- قربون دستت خدا جون. همون منفی ده رو برگردون