Monday, November 10, 2008

در ادامه پریشانه

راستش چندتا کامنتی که درباره پریشانه بود برام جالب بود. آفتابه دار تا حدودی راست میگه. اینکه عادت های ما و فرهنگ درونی شده ما جلو آزادی بیان خودمون رو می گیره. اما راستش برای من بیشتر آدمهایی که می شناسم مشکلم هستند و نه آنهایی که نمی شناسم. علت اصلی عدم اطمینان هم این نیست که من از بیان افکارم می ترسم. بیشترین چیزی که ناراحت کننده است قاطی شده حریم شخصی و عمومی است. اینکه چیزهایی که اینجا نوشته میشه به آدمهای دیگری هم مرتبط می شه که لزوما دوست ندارند اطاعاتی در مورد آنها به بقیه کسانی که می شناسندشون داده بشه. به عنوان مثال من لینکی از دوستی داشتم که نمی خواست اسم واقعیش معلوم باشه. آنوقت اگه من بخوام چیزی بنویسم که نشانه ای از دوستی ما داشته باشه و به مطلبی از آن دوست مرتبط بشه مجبور می شم نوشته ام را بچرخونم و یک جوری بنویسم که رد اون طرف معلوم نباشه. یا اینکه اگه بخوام نوشته ای درباره یکی ار اعضای خانواده یا درباره اتفاقی که برام افتاده بگم در واقع دارم زندگیم را با آدمهایی قسمت می کنم که در حالت عادی این اطلاعات را بدست نمی آوردند.

راستش به نظرم مشکل از طرز نگاه من به وبلاگ به عنوان یک دفترچه خاطرات شخصی که در دسترس بقیه هست ناشی میشه. یعنی یا آدم باید بپذیره که این یک دفتر خاطرات و گمنام بنویسه مثل روزنامه دیواری و آفتابه دار یا اینکه از اول بپذیره اینجا مثل یک مجله برای انتشار چیزهایی که "من" می خواهم دیگران بدانند درست شده. زیاد هم قبول ندارم که این مورد به ایرانی بودن یا نبودن مرتبط باشه چونکه در هرجایی که باشیم بخشی از زندگی شخصیمون هست که نمی خواهیم عده ای ازش خبر داشته باشند.

نهایت این پریشان نویسی اینکه اینجا مجله ای خواهد بود برای اینکه من توش بنویسم . جایی هم پیدا خواهم کرد برای خاطرات شخصی ام.

1 comment:

مهین said...

salam ali aqaye gol
khoobin
ma ke hamishe montazere neveshtehatoon hastim va estefade mikonim
mari o salam beresoonin