Sunday, February 24, 2008
امید در کلگری
Saturday, February 23, 2008
Wednesday, February 20, 2008
Mine! Or I will help you not!
رازهای زندگی مشترک موفق، یک: به علایق مشترک اهمیت بدهید
Tuesday, February 19, 2008
دوستیهای ازلی
پ.ن. در ادامه پست قبلی با دوستم که خونش لب مدیترانه هستش صحبت کردم. اگه بتونه سرهنگ رو راضی کنه همه چی درست میشه.
Sunday, February 10, 2008
بلاگهای غم گرفته
نمی دونم چرا وبلاگهای دور و برم پر شده از افسوس و غم. فکر کنم به خاطر هوا باشه. این چند روزه یک چرخ تو لینکهای این دور و بر بزنید می تونید برای پانزده سال آینده سوژه گریه جمع کنید. اما ما فعلا راسخ و استوار از دست غم ها در می ریم. یعنی در که نمی رم ولی نمی رم در خونه غم رو بزنم بگم بیا منو بغل کن. دوری و دوستی! تا حضرت حق چه خواهد!
یک دو روزی دست نگه دارید و کار احمقانه ای نکنید (همون خودکشی سابق) قول می دم خودم هوای گرم مدیترانه ای براتون بفرستم . یک آشنا دارم خونش لب ساحل مدیترانه است ....
Wednesday, February 06, 2008
خود فروشی
چند روزی سرگرم بازارگرمی برای خودفروشی هستم. البته نه از اون لحاظ، از اون یکی لحاظ. داشتم پست هادی رو می خوندم در مورد درآمد شرافتندانه. یاد مکالماتی افتادم که با خانم مشاور خدمات شغلی دانشگاه داشتم.
با اینکه بارها این حرفها رو شنیدم بازهم هر بار کسی می گه حواست باشه. تو داری خودت رو می فروشی. باید به بهترین شکل خودت رو عرضه کنی. تنم مور مور میشه.
اما داستان درآمد شرافتندانه از راه خودفروشی. بله ما هربار که قراره یک کار پیدا کنیم در واقع داریم خودمون رو عرضه می کنیم. همونجوری که ما وقتی داریم یک آگهی تلویزیونی درباره یک محصول می بینیم فرض می کنیم که طرف بهترین چیزهایی که در مورد محصولش می دونه می گه (البته دروغ نمی گه چون بعدا مجبور جواب پس بده)، و فقط جنبه های مثبتش رو میگه و ما هم بر همون اساس چیزها رو باهم مقایسه می کنیم، توی کار هم کارفرما رزومه ها و مصاحبه ها رو بر همین اساس ارزیابی می کنه. یعنی فرض می کنه این حرفهایی که متقاضی کار می زنه همش درسته ولی بهترین چیزیه که از این آدم در میاد. بنابر این اگه خودفروش محترم، خودش رو درست عرضه نکنه در رده بندی نسبی در جایی پایین تر از جایگاه خودش ارزیابی میشه. البته همه این داستانها درسته وقتی که سیستم درست کار کنه و خودفروشی فقط مفهمومش فروختن استعدادها و توانمندی ها باشه. سیستم که مبنای واقعیش رو از دست بده، خودفروشی تبدیل به چیزی میشه که تن فروشی در مقابلش کار شرافتمندانه محسوب میشه. استعداد در مقابل آدم فروشی کم میاره و درآمد شرافتندانه میشه برابر درنیاوردن.
اونوقته که صدای آدمهایی مثل هادی در میاد. آدمهایی که رویاهای درستی دارند و حرفشون حرف حسابه و خودشون رو به کمتر از عزت نفس عرضه نمی کنند. اگه خواستید خودتون رو بفروشید به قیمتی بفروشید که بعدا مردانه و کردانه سرتون رو بگیرید بالا!
پ. ن. پست بسیار متین و روشنفکرانه ای شد ولی من هنوز هم از این اصطلاح خودفروشی مور مورم میشه. یک جورایی شاخک های آدم رو می جنبونه!
بالاغیرتا گیر ندید ها. حالا ما یک کمی خواستیم با اصلاحات بازی کنیم
Sunday, February 03, 2008
تکذیب می کنم
رسما از طرف همه دانشجویان مذکر کلگری و حومه (شامل ادمونتون و ونکوور!!) هرگونه ارتباط با دانشجوی ممه بوس را تکذیب کرده از این حرکت شنیع اعلام برائت می کنیم.
یکی نیست بگه مرد حسابی جلوی هورمون رو نمی تونی بگیری حداقل لال شو.
استدلال هم میاره ارواح امهاتش.
“You can't expect all males to control themselves when the breasts are out” !!!???
پست نیک آهنگ رو در همین ارتباط ببینید