Sunday, June 08, 2008

بازی وبلاگ ها

بازی جدیدی آمده که قرار برداشتمون را از وبلاگهایی که بهشان لینک دادیم بنویسیم و اینکه چرا اینجا هستند. اول بگم که من وبلاگهایم را به ترتیب قد مرتب کردم. اینجوری به کسی بر نمی خوره و مهمتر اینکه من دوست ندارم زیاد معلوم بشه از کدام وبلاگ بیشتر خوشم میاد. یک جور حالت مرموزی داره که خوشم میاد.

اما درباره وبلاگ ها به همون ترتیبی که این بغله:

پونه: ونکووری با نوشته های جالب. ذهنیتش یک جورایی به من نزدیکه. نوشته هاش توجهم را جلب می کنه و چون ایرانی مقیم کاناداست موضوعاتی که بهش می پردازه برام جالبه

زباندکده: فامیلمونه! از زحمتی که برای یاد دادن و یاد گرفتن زبان می کشه خوشم میاد.

سه شنبه: بازم فامیلمونه. یک زمانی می نوشت و خوب هم می نوشت. تازگی ها به دلایل متفاوت کمتر می نویسه. اگه فامیلمون نبود به همین جرم تا حالا دورش رو خط کشیده بودم!

نیلوفرانه: اینم فامیلمونه. کوچولوست ولی آینده بزرگی داره. دوست دارم ببینم چه کار می کنه

چپ کوک: برخلاف اسمش خیلی کوکه. علاقه ویژه به خلاقیت داره که مورد علاقه من هم هست. دقیقا به همین علت هم اینجاست.

زن قد بلند: نوشته هاش به آدم احساس دوست بودن میده. چیزهایی را می نویسه که آدم با دوستش در میان می گذاره. خوبیش اینه که نمی شناسمش برای همین هم نوشته هاش که احتمالا برای خودش خیلی جدیه برای من مثل داستانه. روان و راحت می نویسه.

اسپایدرمرد: هنوز در حیرتم که کارهاش از خودشه یا جمع آوری شده. به هر حال به نظرم از زیباترین نکته سنجی هاییست که دیدم. کوتاه و موثر.

توکای مقدس: ازش اصلا خوشم نمی آید به خصوص به خاطر کامنت دونش. هر وقت کامنت دونش رو باز می کنی می بینی چند نفر گلاویزند. برای همین هم مدتهاست کامنت دونش رو ندیدم. اما نوشته هاش رو دوست دارم. طنزش تلخه ولی جذابه. یک جورایی اعتیاد آوره. مثل سیگار می مونه همه از خودش بدشون میاد ولی باهاش حال می کنند!

خلای فکری: یک خلای خصوصی داشت. نمی دونم چی شد زد رفت. بعدش هم که آمد ما وقت نکردیم بهش سر بزنیم. ولی بچه با مرامیه. بد زبونه ولی نوشته هاش می زنه به خال.

روزنامه دیواری: آدم محترمی که مجبور شد هویتش را پنهان کنه! نوشته هاش پر از زندگیه و واقعیت. خوندن وبلاگش مثل دوست بودن با یک خانواده دوست داشتنیه.

قربانی شماره 14: نمونه یک تین اجر پا به سن گداشته است از نوع نیمه روشنفکر. اینها رو که با شیرازی بودن مخلوط کنید به اندازه کافی جذابیت برای خواندن وبلاگش ایجاد میشه. ضمنا نوشته هاش بوی خون میده.

بودن و مجازی بودن: جفتمون تو مسیرمشابهای هستیم ولی تفاوتهای زیادی بین من و هادی هست. هادی همه چیز را تا انتها میره و می خواد. من نه اینقدر توان دارم و نه انگیزه. اما خواندن نوشته های آدمی چنین اصولگرا بهم انگیزه میده که بهتر باشم. دیدگاه متفاوتش ( با بقیه آدمهایی که من می شناسم) برام جذابه.

دنیای کوچک آقای اوف: زیبا و ظریف. فقط باید دیدش.

پشه در سر زمین عجایب: مثل بقیه منم متحیرم ایشان مذکرند یا مونث. آخر تیپ جوان روشنفکر معاصر. باید حدود بیست و چهار پنج سالش باشه. باحال و عجیبه. خودش از سرزمینش عجیب تره!

و گهگاهی دو خط شعری: یک دوسته. وبلاگش دقیقا همینیه که میگه. هر از چند گاهی سر می زنم تا یک شعر گلچین شده بخوانم.

انگلیسی ها باشه برای بعد!

ضمنا از همه اونهایی که این اطرافند و هنوز وارد بازی نشدند دعوت می شود بازی فرمایند

1 comment:

Anonymous said...

لطف دارید دوست گرامی،
من از این جور بازی ها می ترسم، پس بازی نمی کنم... اما چقدر چیزی که در مورد مستر نیستانی نوشتید رو قبول دارم و چقدر هلاک شدم از خنده از بوی خون وبلاگ قربانی نامبر 14!!!!
ا