از همسر سوال می کنم نظرش درباره ماندن و رفتن چیست. بی تردید راه را نشان می دهد. می گویم چرا. جوابش این است که فرهنگ رسمی و غیر رسمی کاری کرده که زن بودن سخت باشد و پر از محدودیت. فرهنگ رسمی را هم که یک شبه عوض کنند هنوز بیست سالی مانده تا غیررسمیش به جایی برسد که زن در خیابان با لباسی که دوست دارد راه برود و هر بی وجودی به خودش جسارت اهانت مستقیم ندهد. گاهی تصوری که از مردم از زن بودن در دیگر نقاط دنیا دارند به خنده ام می اندازد. تفسیر اخلاقیات آدمها از نوع لباسشان بی توجه به پس زمینه فرهنگی وبا معیارهای وطنی تصورات خامی از آن می دهد. در بلد الکفری که ما بودیم در کسی جربزه ندیدم که اشاره ای به طرز لباس کسی بکند چه رسد که پیشنهاد بی شرمانه بدهد. تنها کاری که آزاد است دعوت به ملاقات در بیرون بود. سماجت بیش از حد در آن هم به ملاقات با برادران نیروی انتظامی ختم می شود.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
2 comments:
با تشکر
هادی خوشحال میشود اگر همسرتان نیز در مورد این موضوع نظرشان قلمی بفرمایند. دوست دارم این مجموعه گستردهتر شود.
خیلی جالبه دیدن تهران از نگاه تهرانی هایی که مدتی از تهران دور بودند ... گاهی آدم انقدر غرق می شه که نمی فهمه دور و برش به جای اکسیژن یا آب تمیز چیزهای دیگه ای جریان داره ...
در هر حال امیدوارم در همون بلاد کفر شاد و سلامت باشید !
Post a Comment