از طرف زن قد بلند به بازی کتابهای نصفه خوانده شده دعوت شدم: به علت ذیق وقت! بی مقدمه می رم سر اصل مطلب
گرگ بیابان از هرمان هسه. سه بار حمله به کتاب که بی نتیجه بود. در اوج آمادگی تا صفحه 40 بیشتر نرسیدم
گرگ بیابان از هرمان هسه. سه بار حمله به کتاب که بی نتیجه بود. در اوج آمادگی تا صفحه 40 بیشتر نرسیدم
ابله (ببخشید با شما نبودم) از وسطهای جلد اول احساس کردم خودم تبدیل به جلد سوم کتاب شدم
کارو شاهکار ر.اعتمادی: در نوجوانی سعی کردم کتاب رو بخوانم. به صفحه سوم نرسیدم
ژنرال در هزارتوی خویش (یا در لابیرنت) از اون کتابهای مارکز بود که نمی توانستم دنبالش کنم و آنقدر هم جذاب نبود که دوباره بخوانمش. در مورد صدسال تنهایی هم همین احساس رو داشتم ولی چون کتاب معروفتر بود و جداب تر برای بار دوم که خوندمش توانستم بفهمم کی به کیه
تقریبا همه کتابهای هدایت مگر اینکه بار دوم شروع به خواندنشان کرده باشم
و آخر سر هم به سبک مارگوت بیکل:از بی سوادی ماست شاید که کتابی به آخر نمی رسد یا هرگز خوانده نمی شود
پ.ن.از زن قد بلند تشکر میکنم و از سه شنبه، چپ کوک، اسپایدر مرد، بدزبان (با حفظ عفت کلام!) و مهین (دو خط شعر اونم گاهگاهی) دعوت می کنم اگر بر حسب اتفاق این وبلاگ رو می خوانند بازی رو ادامه بدهند
پ.ن. 2 دوستان فرمودند ضیق. ما که نمی دونم شما هرجوری درسته بخوانید
2 comments:
ضیق وقت یا ذیق وقت
اینو خصوصی بذار لطفا
اسلن شما بنویصید ظیغ!
Post a Comment