دیروز جاتون خالی از طرف شرکت وبه جای کار کردن رفتیم پینتبال. جدای از خوش گذروندن بسیار سخت به اندیشه فرو رفتم که جنگ واقعی چه شکلی میشه. مردن مفهموم عجیبیه و تجربه تکرار شدنی نبست ولی حس اینکه "شما مردید! به همین سادگی! لطفا تشریف ببرید بیرون" حس عجیبیه. ابنکه آدم چقدر آسون می تونه کشته بشه. جان عزیز آدمیزاد در جنگ چطوری دم دست قرار میگیره. فهمیدن همچین چیز ساده ای هم از این جهت خوبه که آدم ارزش جان آدم ها رو بفهمه و هم از این جهت که دنیا همینه. خوابیدی لای شاخ و برگ و خودت رو از مرگ پنهون کردی و داری جون آدمهای دیگرو می گیری یهو یک تیری از اسمون میاد. یک ثانیه طول میکشه بفهمی چیه وبعد عینک ایمنی مات میشه. "بفرمایید شما مردید!" و تمام
Friday, August 29, 2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
4 comments:
اصلا مهم نیست آدم کجا بمیره و چه جوری، یهو بمیره، یا خرد خرد ... مهم اینه که مرگ بدترین رودستیه که زندگی به آدم می زنه و هیچ کاریش هم نمی شه کرد :(
اصلا مهم نیست آدم کجا بمیره و چه جوری، یهو بمیره، یا خرد خرد ... مهم اینه که مرگ بدترین رودستیه که زندگی به آدم می زنه و هیچ کاریش هم نمی شه کرد :(
اين قضيه ي خيلي مهميه ...مرگ رو مي گم...هستي هستي و يهو ديگه نيستي...اينجوريه كه م يجنگيم واسه جاودانگي...چن روز پيش داشتم به اين فك مي كردم به فرض كه يه سياره ي زنده ي ديگه رو پيدا كرديم...مي خوايم باش چي كار كنيم ؟؟ به خاطر اينكه مث ما فك نمي كنن اونا رو بكشيم؟؟؟
مي دوني درك اين سخته كه چرا بعضي ها به اين مي رسن كه وجود كس ديگه اي وجوب نداره و باس از بينش برد....
و البته اين مرگ قصه ي درازي داره....
پست که نمی زنید، بیاید بازی لااقل ...!
Post a Comment