اول از همه بگم که من در دوستیابی یک فاجعه متحرک هستم. تقریبا هیچ کدوم از دوستیهای صمیمی من با پیش قدمی من شروع نشده بجز با یک نفر که از من فاجعه تر بود. بین دوستهایی که دارم، بعضی ها پس از مدتی آشنایی با من دوست شدند اما برای بعضی دیگه این دوست شدن بیشتر از یکی دو برخورد طول نکشیده. دیروز یک دوست عزیزی امده بود تا ولایت کلگری رو ببینه و تصمیمات مهم برای آینده اش بگیره. جمع زمانی که با این دوست توی ایران گذروندم به یک روز کامل نمی رسه ولی از همون اول احساس می کردم من و آقای دوست ساعت هامون یک وقت رو نشون میده و فازهامون همسازه. بعضی دوستیها انگار ازلی هستند و قبل از فوت شدن توی این کالبد جامد شروع شده اند. دیروز رو با آقای دوست گذروندیم و به کمک همسر اینقدر تعارف کشش کردیم که فکر کنم دیگه حالش بهم خورد.
دارم رو مخ یک مجموعه خوب از دوستان کار می کنم و سعی می کنم سرشون کلک بگذارم و بکشونمشون اینجا. تا چند وقت دیگه مافیای نفتی درست می کنیم. دنبال مقداری گول مالیده حاضری می گردم. البته دیروز هوا چنان کمک اساسی کرد که فکر کنم هیچ گول اضافی لازم نباشه. درحالی که در تورنتو برف زمین رو پوشانده برفهای ولایت ما همه آب شده و آقای دوست نمی تونست باور کنه اینجا ممکنه دوباره به منفی بیست برسه. (الان گوشه چشم من از اون برقهای بدجنسی دیده میشه.) راستی شما نمی خواهید اینجاها بیایین ! ه
پ.ن. در ادامه پست قبلی با دوستم که خونش لب مدیترانه هستش صحبت کردم. اگه بتونه سرهنگ رو راضی کنه همه چی درست میشه.
1 comment:
yek zamin shenas ba sabeghe kare oil and gas ! available upon request :p
Post a Comment